۱.امامت را باید فهمید…
از آنجا که «درک کلیّات» بر عهده عقل و «درک جزئیات» در حوزه حواس پنجگانه است، طبیعتا برای اثبات امور جزئی، از دلیل عقلی استفاده نمیشود. مثلا عقل فقط میتواند حکم کند که دو بعلاوه دو میشود چهار و اینکه هر پدیده اتفاقی، علتی دارد.
در بحث مهدویت هم عقل به همین مقدار حکم میکند که «معرفی، نصب و وجود راهنمایی الهی برای انسانها، نه تنها خوب بلکه لازم و ضروری است» اما «تشخیص و تطبیق امام بر مصادیق خارجی» کار تنها عقل نیست، باید به کتاب خدا، سنت پیامبر و کراماتِ مُدّعی مَنصبِ امامت، مراجعه کنیم.
به عبارتی دیگر؛ استفاده از سِیر منطقی و عقلی به این دلیل است که این مطلب تبیین شود که وجود امام در هر زمانی لازم است، اما تطبیق آن بر وجود حضرت مهدی مساله ی دیگریست.
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی.
۲.از کجا باید شروع کرد؟
برای تحقیق و تعقّل در اصل امامت، باید ابتدا خدا و پیغمبرش را فهمیده باشیم؛ زیرا اینها پیشنیاز بحثِ امامت است. بنابراین مطالبی که با موضوع «دلایل عقلی امامت و مهدویت» بارگزاری میشود، با این فرض است که پیشنیازش (یعنی توحید، معاد، نبوت و عدل الهی) را قبلا تحقیق کرده، فهمیده و قبول داریم.
فهرست برخی از «اَدِلّهی عقلی امامت» که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، عبارتند از: لطف خدا، هدفمند بودن آفرینش، نیازمندی به مُفسّر کلام وحی، عنایت الهی، واسطه فیض، مساله انسان کامل، قاعده امکان اشرف و…
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی
۳.لطف مُحصِّل و اثبات وجود امام
«لطف محصّل» یعنی برخی از کارها را که اگر خدا آن ها را در حق انسانها انجام نمیداد، آفرینش لغو و بیهوده و بی هدف میشد! مِثل بیان تکالیف شرعی، یا نصب و معرفی حافظ دین… اینها از لطف، مهربانی، رحمت و ذات خداست؛ لطفی که محصّل و محقِق اصلِ بندگیست. چگونه:
در عالَم، خدایی یگانه، حکیم، لطیف، دانا، بخشنده، قادر… وجود دارد. از آنجا که خداوند «حکیم» است، لذا از خلقتِ عالَم «هدف» داشته؛ عالَم را برای انسان آفرید و انسان را برای رسیدن به سعادت.
رسیدن به این اهداف در گرو چیست؟ خدا «عقل» را به عنوان حجت باطنی به ما داده، اما عقل به خاطر نواقصی که دارد برای راهنمایی انسان لازم است اما کافی نیست! بنابراین در کنار عقل «راه، برنامه و راهنما» را نیز در اختیار ما قرار داده [راه همان دین، برنامه همان کتاب آسمانی و راهنما همان پیغمبر و امام است] کتاب هیچ وقت نمیتواند کار راهنما را انجام دهد! چرا که هرکتابی کسی را نیاز دارد تا آن را شرح و توضیح دهد.
همچنین از آنجا که انسانها دارای هوا، هوس و نفس اَمّاره هستند و شیاطین هم -برای نرسیدن آنها به سعادت- بیکار نمی نشینند، پس در هر زمانی نباید زمین از حجت خدا خالی باشد؛ تا زمانیکه عالَم و آدم هست، راهنما و حجت الهی بعنوان راهنما و راه بلد نیز باید وجود داشته باشد.
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی
۴.مگه میشه که نباشه؟!
شکی نیست که جریان آفرینش از سوی خدای حکیم، هدفمند بوده است، همچنین خلقت انسان هم هدفی داشته که همانا «رسیدن به کمال» باشد، و تحقق آن با «شناختِ راه و راهنما» ارتباط تنگاتنگی دارد.
آیا با عقل به تنهایی میشود به شناخت کامل رسید؟ آیا با عقل به تنهایی میشود تمام جوانب مادی، معنوی، فردی و اجتماعی انسانها را تشخیص داد؟ آیا با عقل به تنهایی میتوان روح و آخرت را فهمید؟ چقدر تاریخ بشر، قانون گذاری های متعددی را شاهد بوده که به دلایل نقص و نارسایی، آن برنامه ها لغو شده و یا تغییر پیدا کرده!
مهم تر اینکه: بدیهی است که تحقق این هدف برای انسانی که هم عقل دارد هم شهوت، و در انتخاب خوشبختی یا بدبختی اختیار دارد، بدون فرستادن راهنما از جانب خدای سبحان ممکن نیست!
اگر خداوند حکیم است [که هست] و سبحان و پاک از هرگونه عیب و نقصی است [که هست]، پس حتما راهنمایی برای کمک به انسانها قرار داده…
۵.لطف مقرّب و اثبات وجود امام
لطف مقرّب یعنی: کاری از طرف خدا برای انسانها، که ما را به سوی انجام تکالیف ترغیب، و از سرکشی دور میکند. علامه حلی میگوید: «لطف مقرّب خدا» آن اموری است که قدرت و اختیار را از ما نمیگیرد، ولی در نزدیک کردن ما به بندگی و دور کردن ما از معصیت، مؤثر است. (کشف المراد، ص۳۲۴)
روش استدلال:
برای رسیدن به هدف خدای حکیم از خلقت انسان (یعنی کمال)، برنامه و تکالیفی وجود دارد که خدا هر زمینهای برای انجام آن تکالیف لازم باشد را فراهم مینماید؛ هر آنچه که موجب روشنگری و ترغیب انسانها برای عمل به آن برنامه باشد.
«نصب و معرفی امام و راهنمایی الهی» از نمونه های روشن لطف مقرّب خدا به ما انسانهاست.
۶.رهبَر…
واضح است اگر جامعه ای تحت نظارت رئیس و مدیری باشد که آنان را از تجاوز و خودخواهیها باز دارد و به عدل و انصاف دعوت نماید، آن جامعه به صلاح و پیشرفت نزدیک و از فساد و تباهی به دور خواهد بود. حال اگر این رئیس و مدیر، معصوم و منصوب از طرف خدا باشد، دیگر هیچ شکّی در اهمیتِ معرفی و نصب آن نمیماند.
پیامبر پیام رسان خدا و امام به نیابت از پیامبر، حافظ و پاسدار آن پیامها میباشد. با توجه به تعریف مقام امامت و اوصاف آن، بهتر میشود لطفِ بودنِ «معرفی و نصب امام از جانب خدا» را فهمید.
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی
۷.او هست، همین نزدیکیها…
شهری پر از پیچ و خم، با شیاطینی از جن و انس… همه دست به دست هم داده تا تو به مقصد نرسی!
فرض کنید کسی افرادی را به منزلش دعوت میکند، پذیرایی ویژه و غذایی عالی هم برایشان آماده مینماید، با آنکه نشانی منزل را داده اما میداند شیّادانی در بین راه هستند که نمیخواهند آن افراد به مهمانی برسند و از هر کاری برای انحراف آنان دریغ نمیورزند!
با توجه به این مسائل، اگر میزبان برای میهمانان «راهنما» نفرستد، مُسلّماً مهمانی اش محکوم به کار لغو و بیهوده خواهد بود! و چون خداوند حکیم است حتما مردم را لحظه ای بدون راهنما و حجت رها نخواهد کرد…
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی
۸.برهان «امکان اشرف» در اثبات وجود امام
مقدمه۱: بیشک، انسانی که همه کمالات و خوبیها را دارد، وجودش شریفتر از انسانهای دیگر است که تنها برخی از آن کمالات را دارند.
مقدمه۲: هرگاه شئ ممکنی تحقق یابد که کمالاتش کمتر باشد از شئ ممکن دیگر، آن ممکنِ شریفتر باید قبل از او موجود باشد.
نتیجه: از مشاهده انبوه انسانهایی که تنها برخی از کمالات را دارند، به اصل وجود امام [که همه کمالات را دارد و شریفتر است] پی میبریم.
سهروردی میگوید: «هرگاه ممکن اخس (انسان ضعیف) به وجود آمد، مستلزم آن است که ممکن اشرف (امام معصوم) وجود داشته باشد.»
ارسطو: «باید نسبت به عالم بالا، باور داشت؛ به موجوداتی که با کرامتتر و با شرافتتر هستند.»
دلایل عقلی و نقلی امامت ومهدویت، ص۴۲-۴۵
۹.یادتونه میگفتیم اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟
در یکی از پیامهای قبل گفتیم: در نظام طبیعت و آفرینش، اگر موجودی زندگی میکند حتما کاملتر و شریفترش قبلا به وجود آمده است.
شاید با استفاده از همین مطلب بشود پاسخ آن سوال معروف را داد که «اول مرغ بوده یا تخم مرغ؟» بله، ابتدا اولین نوع کامل آن (یعنی مرغ) را خداوند ایجاد کرده، بعد تولیدِ تخم و تکثیر، توسط همان نوعِ کامل محقق شده؛ به عبارتی دیگر: نوعِ کاملِ بین حیوان و نطفه، «حیوان» است.
آنچه در هستی ذاتا سبقت گرفته و با دستِ قدرتِ پروردگار ایجاد شده، همان نوع کامل و شریف تر آفرینش بوده؛ این مساله در بین اشرفِ موجودات (یعنی انسانها) هم جریان دارد. به همین دلیل میشود اثبات کرد: حتما قبل از ما انسانهای عادی، انسان کاملی (حجت خدا) به وجود آمده است.
برگرفته از کتاب اَدِلّه ی عقلی امامت و مهدویت؛ رحیم لطیفی
۱۰.دلیل جامعه شناختی
یکی از دلائل عقلی اثبات لزوم و استمرار وجود امام، دلیل جامعه شناختی با نگاه زمینی است.
جامعه و انسانها جهت رسیدن به سعادت و کمال، نیازمند قانون صحیح و حاکم مقبول اند. پس، باید امامی باشد تا این نقش را به سامان برساند. امامی که در چهره یک حاکم سیاسی باشد. فلاسفه نیز برای اثبات لزوم بعثت، همین راه را انتخاب کرده اند.
علامه حلی، کشف المراد،ص۳۲۴و امینی، مسائل کلی امامت، ص ۱۱۱-۱۳۶
۱۱.برهان هدفندی برای اثبات وجود امام
یکی دیگر از دلایل عقلی اثبات وجود امام،برهان هدفمندی است.
انسان مرکب از جسم و روح است و روحش مانند جسمش در تکامل است. لازمه رسیدن به تکامل، وجود یک راهنماست،که او را کمک نماید. اگرچه عقل وظیفه راهنمایی انسان را دارد ولی به خاطر محصور بودن به عالم جسمانیت و وجود دشمنانی چون هوا و هوس و تمایلات حیوانی،باید راهنمای دیگری هم باشد تا به کمک عقل بشتابد.
این راهنما در عصر رسالت، پیامبر اکرم است؛ به یقین پس از ایشان نیز راهنمایانی وجود خواهند داشت؛ چرا که نسل انسانها ادامه دارد و اگر راه، برنامه و راهنمای الهی نباشد، خلقت انسانها بیهوده خواهد بود. و خطر تحریف دین و وجود گروه های مُعاند هم این ضرورت را تاکید میکند.
علامه حلی،کشف المراد،ص۳۲۴ وامینی مسائل کلی امامت ص۱۱۱-۱۳۶
۱۲.دلیل استقرائی
روش استقرائی بیانگر این امر است که از واقعیتهای جزئی و انفرادی میتوان به واقعیتهای کلی دست یافت. مسیر حرکت در روش استقرائی از جزء به کل رسیدن است. به عبارت دیگر با مشاهده آنچه که برای جزء معین وجود دارد نتیجه بگیریم که برای همه کل (که جزء در آن قرار میگیرد) نیز وجود دارد.
یکی از دلائل اثبات لزوم و استمرار وجود امام، دلیل استقرائی است:
همه انبیا از حضرت آدم علیه السلام تا حضرت خاتم صلی الله علیه و آله، پس از خودشان اوصیاء و جانشینان منصوب و مخصوص داشته اند؛ پس چرا این شیوه در عصر پیامبر خاتم صلوات الله علیه، جاری نباشد؟!
علی بن بابویه، الامامه والتبصره، باب الوصیّه من لدن ادم ع، ص۲۱و۲۳
۱۳.برهان مظهر جامع
ذات خداوند در مسیر ظهور صفات قابل درک برای اجرای احکام که بین آن ها انسجام وجود دارد در نهایت به وجود و مدیریت خداوند باز می گردد و خداوند شامل تمام صفات و اسماء می باشد.
علامه حلی (ره) در توضیح کلام خواجه نصیرالدین طوسی به بعضی از این ضرورت های وجود امام اشاره کرده و می فرماید:
۱-برای بروز و ظهور این اسماء و جلوه ای از تفصیل و شرح آن ها وجود پیامبر ضروری است تا شناخت عقلی بشر از طریق بیان پیغمبر تقویت شود لذا پیغمبر شرح دهنده و توضیح دهنده ی اسماء و صفات الهی است که در مقام امامت به اوج خود می رسد که تمام آن ها در زیارت جامعه کبیره اشاره شده است. (با کمی تغییر و شرح)
ادامه شرح علامه حلی درباره کلام خواجه نصیر الدین طوسی جهت تبیین ضرورت های وجود امام:…
اگر چه انسان با نیروی عقل بسیاری از حقایق از اصول و فروع دین را درک می کند، ولی گاهی در اعماق وجودش وسوسه ها و تزلزل هایی وجود دارد که مانع از اعتماد بر آن و انجام آنها می گردد، اما هنگامی که این احکام عقلی با بیان پیشوای الاهی تقویت گردد، هر گونه تزلزل و شک و دو دلی زدوده خواهد شد و انسان با قوت قلب به سوی یافته های عقلی خود خواهد رفت
۲-بسیاری از امور وجود دارد که عقل، حسن و قبح آن را درک نمی کند و باید دست به دامان پیشوایان الاهی گردد، تا بتواند خوبی و بدی آنها را دریابد.
۱۴.مبانیِ نقلی؛ مبانیِ عقلی
مبانی کلامی مهدویت گاهی مبانی نقلی و گاهی مبانی عقلی است… امّا مبانی کلامی عقلانی: می دانید که عقل نمی تواند هیچ وقت فرد مشخصی را برساند. نمی توانیم روی فرد، برهان عقلی اقامه کنیم. یکی از مبانی برهان عقلی این است که نبوت و امامت، یک فیض معنوی است… مسلمانان هم می گویند که این فیض تا وجود پیغمبر اکرم باقی است. اهل سنت می گویند که این فیض معنوی که در لباس نبوت و امامت بود، با فوت پیغمبر قطع شد. پس ارتباط بشر با عالَم بالا قطع شد.
اما ما می پرسیم چرا خدا چنین فیضی را به گذشتگان داده، اما به ما و آیندگان نداده است؟ مگر ما از آن ها کمتر هستیم؟ شیعه امامیه این مشکل را حل کرده است و آن این که این ارتباط به صورت نبوت نیست که رسالت، تکالیف و دین جدیدی باشد؛ بلکه فیض الهی به واسطه انسان کاملی برقرار است و از طریق این انسان کامل به بشر می رسد. امروزه آن واسطه، حضرت حجّت (عج) است. این برهان را علامه طباطبایی برای پروفسور کربُن بیان داشته است.
بنابر آنچه در قسمت قبل گفته شد، این دلیل و ادله فراوان دیگر از روایات، امام و حجت الهی باید همیشه وجود داشته باشد. نمی توان زمانی را تصور کرد که خالی از حجت الهی باشد. پس نمی توان زمان ما را خالی از وجود حجت الهی دانست. بنابراین، امام زمان در زمان ما وجود دارد و زنده است.
امام صادق فرمودند: «ما امامان، امان اهل زمین هستیم؛ چنان که ستارهها امان اهل آسمان اند. ماییم که خدا به وسیله ما آسمان را نگاهداشته تا بر زمین نیفتد. جز با اجازه او و براى ما آن را نگهداشته تا بر اهلش موج نزند و براى ما باران ببارد و رحمت خویش نشر کند و زمین برکات خود را بیرون دهد. اگر امام در زمین نباشد، زمین اهل خود را فرو می برد. از روزى که خدا آدم را آفرید، خالى از حجت نیست که یا ظاهر و مشهور بوده است و یا غایب و مستور و تا قیامت هم خالى نمی ماند. او، حجت خدا است. اگر چنین نباشد، خدا را نمی پرستند.
سلیمان، راوى حدیث، می گوید: از امام صادق پرسیدم: چگونه مردم از امام غائب بهرهمند شوند؟ فرمود: چنان که با آفتاب پس ابر بهرهمند می شوند.»
فصلنامه انتظار ج ۱ ص ۶۶
۱۵.مناظره هِشام ابن حِکَمْ
هشام از شاگردان امام صادق میگوید: روز جمعهای وارد بصره شدم به مسجد رفتم. عمروبن عبید معتزلی نشسته بود و گروه زیادی اطرافش بودند و از او پرسشهایی میکردند، من هم در آخر جمعیت نشسته و پرسیدم: ای دانشمند من اهل این شهر نیستم، اجازه میدهی سؤالی مطرح کنم؟ گفت: هر چه میخواهی بپرس. گفتم: آیا چشم داری؟
گفت مگر نمیبینی؟ این چه سئوالی است؟! گفتم پرسشهای من اینگونه است، گفت آری چشم دارم. گفتم با چشم چه میکنی؟ جواب داد دیدنیها را میبینم و رنگ و نوع آنها را تشخیص میدهم. گفتم آیا زبان داری؟ گفت دارم، پرسیدم با آن چه میکنی؟ جواب داد طعم و مزه غذاها را با آن تشخیص میدهم. گفتم آیا شامه داری؟ گفت آری با آن بوها را استشمام کرده و بوی خوب و بد را تمیز میدهم. گفتم آیا گوش هم داری؟ جواب داد آری با آن صداها را میشنوم و از یکدیگر تمیز میدهم.
گفتم آیا غیر از اینها قلب «عقل» هم داری؟ گفت آری پرسیدم با آن چه میکنی؟ گفت اگر دیگر اعضا و جوارح من دچار شک و تردید شوند، قلبم شک آنها را برطرف میکند. (پس قلب و عقل راهنمای جوارح است) هشام میگوید او را تأیید کردم و گفتم آری خداوند متعال برای راهنمایی اعضاء و حواس قلب را آفریده است.
ای دانشمند! آیا صحیح است کسی بگوید خدایی که گوش و چشم دیگر اعضا و جوارح بدن انسان را بدون راهنما نگذاشته است، مسلمانان را پس از رحلت رسول اکرم بدون راهنما و پیشوا گذاشته تا گرفتار شک و تردید و اختلاف باشند؟ آیا هیچ عقل سالمی این مطلب را قبول میکند؟
کافی، ج۱، ص ۱۶۹
۱۶.وجود امامت حافظ دیانت
اسلام دین جهان شمولی است که جاودانگی آن سعادت بشر را برای همیشه به ارمغان میآورد. همه مکلفان نیز از آغاز رسالت تا قیام قیامت موظفند به آن عمل نمایند. به اتفاق جمیع فرقههای اسلامی چنین دینی نیاز به حافظ و نگهبان دارد، به گونهای که نسلهای بعدی بتوانند بدون کمترین تغییر و تحریفی به جمیع اصول و فروع شرع دست یابند. اگر شرع به صورت تمام و کمال از کانال مطمئنی به مکلفین نرسد، تکلیف به غیر معلوم و یا دین ناقص لازم میآید. اکنون پرسش آن است که حافظ دین و شرع چه کسی میتواند باشد؟
اگر گفته شود قرآن، که هم خود نیازمند حافظ از تغییر و تحریف است و هم اینکه شرح و تفصیل شریعت به صورت کامل در آن نیامده است. اگر گفته شود سنت قطعی و اجماع حافظ باشد که باز هم تمام شرع و احکام اسلامی از جمله مسائل مستحدثه دینی در آن بیان نشده است. اخبار احاد و رأی و قیاس نیز اعتبار خود آنها مورد تردید و سؤال است.
بنابراین کسی میتواند از جمیع جهات حافظ شرع بوده تا عمل به آن برای آیندگان اطمینان بخش و سعادت آفرین باشد، که اوصافی همچون پیامبر داشته و از هر خطا و لغزش نیز مصون باشد، تنها مصداق و مورد باقی مانده با این شرایط امام معصوم است که مطلوب ماست.
۱۷.ندای عقل و فطرت بر ضرورت وجود امامت
رسیدن به کمال و پیمودن مسیر الی الله و خدا خواهی به صورت فطری و ذاتی در وجود انسان به ودیعه گذاشته شده است. عقل حکم میکند که پیمودن این راه بدون راهنمایی برگزیده و کامل امکان ندارد. به همین دلیل پیامبر اسلام هرگاه میخواست چند روز برای جنگ یا حج از مدینه خارج شود، برای اداره مردم کسی را به جای خود میگماشت.
هرگز نمیتوان باور کرد، پیامبر که به تعبیر قرآن نسبت به امت دلسوز و مهربان است مردم را رها کرده و نسبت به امامت و جانشینی پس از خودش بیتفاوت بوده و امت را در مسئله مهم و اساسی رهبری بلاتکلیف گذاشته باشد.
عقل و فطرت سالم انسانی حکم می کند پیامبری که تمامی اصول و فروع، حتی مستحبات و مکروهات را بیان داشته و از جزئیترین مسائل مادی و معنوی امت غفلت نداشته است از مسئله مهم رهبری و امامت جامعه بعد از خودش بیتوجه نباشد. بنابراین اقتضای عقل و فطرت آن است که پیامبر نیز موضوع امامت و رهبری پس از خویش را با صراحت و دقیق بیان نموده باشند.